عشق باشکوه به قلم راضیه نعمتی
پارت پنجم
زمان ارسال : ۳۰۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 6 دقیقه
ـ من که از خدامه!
دقایقی بعد از فرناز خداحافظی کردم و روانهی خانه شدم. همزمان با رسیدن من خاله هم با کلی نایلون میوه از راه رسید. زود کمکش رفتم و میوهها را شستم و در یخچال جا دادم. بعد به هال آمدم و خاله را دیدم که روی کاناپه نشسته بود ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما