پارت پنجاه و پنجم :

***
صبح سردی بود‌. مه همه‌جا را گرفته بود و چشم تا بیست متری را به سختی می‌دید. مهران در حالی خانه را ترک کرد که سمانه را در خواب و دلخوری شبانه جا گذاشته بود. سمانه از او خواسته بود، حداقل شب کار را تعطیل کند و به اتاق خواب‌شان برود، اما مهران به او گفته بود که شرایط مناسبی ندارد و ناچار است آن شب را نیز تا صبح، به بررسی اطلاعات تازه‌ی به دست آمده بپردازد.
نهایتا سمانه‌ تنهایش گذا

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.