هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت پنجاه و پنجم :
***
صبح سردی بود. مه همهجا را گرفته بود و چشم تا بیست متری را به سختی میدید. مهران در حالی خانه را ترک کرد که سمانه را در خواب و دلخوری شبانه جا گذاشته بود. سمانه از او خواسته بود، حداقل شب کار را تعطیل کند و به اتاق خوابشان برود، اما مهران به او گفته بود که شرایط مناسبی ندارد و ناچار است آن شب را نیز تا صبح، به بررسی اطلاعات تازهی به دست آمده بپردازد.
نهایتا سمانه تنهایش گذا