پارت صد و شصت و نهم :

- خیلی که... مجبور شدم دو تا لاستیک نو بخرم. راستش فکرشم نمی‌کردم این‌قدر گرون باشه. تا قبل از اینکه کارت بکشم می‌گفتم فدای سرم، ولی بعدش نظرم عوض شد.
مردانه می‌خندد و دست روی ران پایش می‌کشد.
- بازم خدا رو شکر که زودتر خودت رفتی کارت کشیدی. وگرنه صدرا فاکتور این هم می‌نوشت پای من.
در جوابش تنها لبخندی می‌زنم و با اجازه‌ی جمع به اتاق می‌روم تا کارم را شروع کنم. پیراهن مردانه

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۷ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    صدرا بادیگارد می شود

    ۸ ماه پیش
  • سپیده

    00

    احتمالاً از الان به بعد هلن وهمایون هم به جمع عاشقا اضافه میشن فاطمه جون خسته نباشید گلم

    ۸ ماه پیش
  • Zahra.s

    00

    به به هرشب تا دم خونه 😂داره راه باز میکنه واسه خودش

    ۸ ماه پیش
  • Aa

    00

    مرسی دستت طلا👏💐

    ۸ ماه پیش
  • ماهرخ

    00

    عالییییییههههههه

    ۸ ماه پیش
  • فاطمه

    ۴۰ ساله 00

    این رمان تموم بشه من نصف جون شدم دستت طلا بهترین رمانیه که خوندم

    ۸ ماه پیش
  • اسرا

    20

    وای عجب پیشنهادی دادممنون 😘

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.