پارت صد و شصت و هشتم

زمان ارسال : ۱۳۳ روز پیش

هلن تقریبا هر نیم ساعت یک بار تماس گرفته و خواسته بود هرچه اتفاق افتاده را کامل تعریف کنم. می‌دانستم با وجود ریحانه و آراد اینجا نخواهد آمد. قبض پارکینگ و مدارک ماشین را به بابا می‌سپارم و با هلن تماس می‌گیرم. با اینکه دیشبم مثل کابوس گذشته بود اما بعد از چندین سال، این خواب طولانی تا دم ظهر عجیب چسبیده و تمام خستگی عضلاتم را شسته بود. جای انگشتان سمیر را که روی چانه‌ام مانده با کرم پود

1447
463,531 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    هلن واقعارفقیق ممنون فاطمه گل😘🙏

    ۴ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید