پارت صد و شصت و هشتم :

هلن تقریبا هر نیم ساعت یک بار تماس گرفته و خواسته بود هرچه اتفاق افتاده را کامل تعریف کنم. می‌دانستم با وجود ریحانه و آراد اینجا نخواهد آمد. قبض پارکینگ و مدارک ماشین را به بابا می‌سپارم و با هلن تماس می‌گیرم. با اینکه دیشبم مثل کابوس گذشته بود اما بعد از چندین سال، این خواب طولانی تا دم ظهر عجیب چسبیده و تمام خستگی عضلاتم را شسته بود. جای انگشتان سمیر را که روی چانه‌ام مانده با کرم پود

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۷ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • اسرا

    00

    هلن واقعارفقیق ممنون فاطمه گل😘🙏

    ۸ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.