پارت صد و شصت و ششم :

بحث و دعواهای دیشبمان با قرار بازداشت سمیر میان گریه و نفرین سعیده خانم به پایان رسیده بود. هرچه آقا یحیی التماس کرده بود که حرمت موی سفیدش را نگه دارم و بخاطر او کوتاه بیایم، نپذیرفته و گفته بودم تا آخر این شکایت را دنبال خواهم کرد. شاید از مزاحمت‌های تلفنی‌اش چیزی دستم را نمی‌گرفت اما ورود بی‌اجازه‌اش به حریم خانه‌ی من برای طرح یک شکایت پر و پیمان کافی بود. حتی آخر سر بابا هم می‌خو

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۰ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ناشنس

    00

    عالی

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😊🌺😊

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.