پارت صد و شصت و ششم

زمان ارسال : ۱۳۶ روز پیش

بحث و دعواهای دیشبمان با قرار بازداشت سمیر میان گریه و نفرین سعیده خانم به پایان رسیده بود. هرچه آقا یحیی التماس کرده بود که حرمت موی سفیدش را نگه دارم و بخاطر او کوتاه بیایم، نپذیرفته و گفته بودم تا آخر این شکایت را دنبال خواهم کرد. شاید از مزاحمت‌های تلفنی‌اش چیزی دستم را نمی‌گرفت اما ورود بی‌اجازه‌اش به حریم خانه‌ی من برای طرح یک شکایت پر و پیمان کافی بود. حتی آخر سر بابا هم می‌خو

1447
463,704 تعداد بازدید
2,181 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ناشنس

    00

    عالی

    ۲ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    😊🌺😊

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید