تو نشانم بده راه به قلم فاطمه اصغری
پارت صد و شصت و چهارم :
دو دکمهی بالای پیراهن سفیدش را باز گذاشته و سر و رویش آشفتگی را فریاد میزند. مثل گربهای که موشی را به دام انداخته آهسته و قدم قدم جلو میآید و من طوری شوکه شدهام که نمیدانم به دلیل آمدنش فکر کنم یا به نحوهی ورودش به خانه. حتی فریادم را گم کردهام که از سر ترس و شوک آزادش کنم.
سرش را کمی به سمت شانه خم کرده و با چشمان ستیزهجویش به صورت مبهوتم خیره میشود. دهان که باز میکند
مطالعهی این پارت کمتر از ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۵۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فاطمه اصغری | نویسنده رمان
🌺🌺
۸ ماه پیشAa
00👏👏👏⚘🌺
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🙏🏻🙏🏻🙏🏻🥰
۸ ماه پیشم.ن
01نمیدونم چرا دلم برای،سمیر میسوزه...ددم نمیخاس زندگیش اینجوری ختم بشه و اوا از زندگیش بره..دوست داشتگ مشکلاتشون حل بشه به هر حال سه سار هم نفسی کم نیست وعاشقانه هاشون حیف،بود که بر باد بره
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
درسته ولی سمیر کم خطایی نکرد. قبل از خیانت با ندیده گرفتن آوا و شکستن عزت نفسش باعث شد آوا ازش دور بشه.
۸ ماه پیشدلنیا
10بابت پارت طولانی ممنون 😘عالی بود
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
🥰🥰🌺
۸ ماه پیشیانا
00باید آوا زودتر اقدام به شکایت میکرد
۸ ماه پیشفاطمه اصغری | نویسنده رمان
👌👌
۸ ماه پیش
سیتا
00چه دردسری درست کرده سمیر بیخیال هم نمیشه