پارت صد و شصت و دوم

زمان ارسال : ۱۴۰ روز پیش

یک قدم جلوتر از او به راه می‌افتم. از در پارکینگ بیرون می‌رویم تا خیابان کم عرض را رد کنیم و به ماشین من برسیم. جلوی ماشین کمی پایین‌تر از همیشه به نظر می‌رسد. زودتر از آقای سالاری جلو می‌روم و با دیدن دو لاستیکی که به وضوح با چاقو پاره شده‌اند آه از نهادم برمی‌خیزد. با حس تکان خوردن سایه‌ای پشت درخت‌های پارک، صدای بلند آقای سالاری را می‌شنوم.
- سریع برگرد عقب. بدو بریم تو پارکینگ

1448
463,908 تعداد بازدید
2,182 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ابوذر

    10

    به نظرم اونی پشت درخت بود***نبود منصور یل سمیر بود

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    منصور که بعیده باشه.

    ۵ ماه پیش
  • یانا

    00

    صدرا کاربلده وآوالجباز نیست

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    دو تا آدم عاقل🌺🥰

    ۵ ماه پیش
  • Aa

    10

    عالی بود ممنون👏🌺

    ۵ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    خوش بشینه به نگاهتون.

    ۵ ماه پیش
  • سیتا

    00

    اهووو میخوان برن خوراکی بخورن

    ۵ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید