هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت پنجاه و دوم :
_خودم خواستم. مگه ایراد این گردنبند چیه؟
آرسین مدال و زنجیر را در جیبش چپاند و زمزمه کرد:
_پاشو حاضر شو! برمیگردیم خونه.
تانیا سر پا ایستاد.
_من دیگه برنمیگردم. از پیشت میرم.
کفشهایش را به پا کرد و ادامه داد:
_دیگه بهونهی مسخرهتم برای نگهداشتن من معنی نداره. الان فقط سر خر رابطهی تو و اون دخترم. برام مهم نیست که این عوضیا باهام چیکار میکنن. دیگه نمیتونم
ایسان
00خوب