پارت پنجاه و دوم :

_خودم خواستم. مگه ایراد این گردنبند چیه؟
آرسین مدال و زنجیر را در جیبش چپاند و زمزمه کرد:
_پاشو حاضر شو! برمی‌گردیم خونه.
تانیا سر پا ایستاد.
_من دیگه برنمی‌گردم. از پیشت می‌رم.
کفش‌هایش را به پا کرد و ادامه داد:
_دیگه بهونه‌ی مسخره‌تم برای نگه‌داشتن من معنی نداره. الان فقط سر خر رابطه‌ی تو و اون دخترم. برام مهم نیست که این عوضیا باهام چیکار می‌کنن. دیگه نمی‌تونم

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۸ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایسان

    00

    خوب

    ۲ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.