پارت پنجاه و دوم

زمان ارسال : ۱۰۹ روز پیش

_خودم خواستم. مگه ایراد این گردنبند چیه؟

آرسین مدال و زنجیر را در جیبش چپاند و زمزمه کرد:

_پاشو حاضر شو! برمی‌گردیم خونه.

تانیا سر پا ایستاد.

_من دیگه برنمی‌گردم. از پیشت می‌رم.

کفش‌هایش را به پا کرد و ادامه داد:

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید