هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت پنجاه و یکم :
_بخشیدیش به اون؟
هر سه نفر دیگر، به لیایی که عملا صدایش میلرزید، خیره شدند. اشارهاش به گردنبند تانیا بود؛ ولی نگاهش به آرسینی دوخته شد که او نیز لبخند از لبانش رخت بسته بود. تانیا شنید که آرسین زمزمه کرد:
_من نمیدونم اینجا چه خبره؟
اما لیا بغض کرده و مصرانه گفت:
_اون برای تو بود لعنتی! برای تو!
این را گفت و دوان دوان از جمع جدا شد. مسیر خروج از سالن را در پیش گرفت و تان
ایسان
00عالی و البته بسیار جالب