هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت چهل و دوم :
بی آنکه بداند چه میکند، دستش را روی دست گرمی که فرمان را در مشت گرفته بود، گذاشت. گرمای دست آرسین، دست یخزدهاش را در کام گرفت و نگاه مردانهاش را به سوی انگشتان ظریفش کشاند.
_تانیا! من برای تو خطرناکم.
لحن صدایش بغض داشت. دیگر از آن غرور کاذب خبری نبود. اکنون پسربچهای در مقابلش نشسته بود که تنها، سرگردان و ترسیده به نظر میرسید. تانیا انقباض عضلات دستش را زیر پوستش احساس کرد