هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت چهل و یکم :
برف، با شدت تمام باریدن را آغاز کرده بود. تانیا پس از ساعتی گریه بر سر سنگی موسوم به مزار مادر، آرام و بیرمق، سرش را به شیشهی سرد اتومبیل تکیه داده بود و به ریزش دانههای بیامان برف چشم دوخته بود.
در انعکاس آسمان تیرهی بیرون از پنجره، خودش را میدید که نه امیدی به آینده داشت و نه توانی برای مبارزه!
سکوت اتاقک، کر کننده بود. دلش موسیقی ملایمی میخواست یا هم صحبتی که درکی از