پارت چهل و یکم :

برف، با شدت تمام باریدن را آغاز کرده بود. تانیا پس از ساعتی گریه بر سر سنگی موسوم به مزار مادر، آرام و بی‌رمق، سرش را به شیشه‌ی سرد اتومبیل تکیه داده بود و به ریزش دانه‌های بی‌امان برف چشم دوخته بود.
در انعکاس آسمان تیره‌ی بیرون از پنجره، خودش را می‌دید که نه امیدی به آینده داشت و نه توانی برای مبارزه!
سکوت اتاقک، کر کننده بود. دلش موسیقی ملایمی می‌خواست یا هم صحبتی که درکی از

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید

توجه کنید : نظر شما نمیتواند کمتر از 10 کاراکتر باشد.
برای اینکه بتونیم بهتر متوجه نظرتون بشیم، لطفا به این سوالات پاسخ بدید:

  • کدام بخش از رمان رو بیشتر دوست داشتید؟
  • کدام شخصیت رو بیشتر دوست داشتید و چرا؟
  • به بقیه خواننده‌ها چه پیشنهادی می‌کنید؟

به عنوان یک رمان خوان حرفه‌ای با پاسخ به این سوالات، به ما و سایر خوانندگان کمک می‌کنید تا دیدگاه کامل‌تری از رمان داشته باشیم.

آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.