پارت چهل و یکم

زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش

برف، با شدت تمام باریدن را آغاز کرده بود. تانیا پس از ساعتی گریه بر سر سنگی موسوم به مزار مادر، آرام و بی‌رمق، سرش را به شیشه‌ی سرد اتومبیل تکیه داده بود و به ریزش دانه‌های بی‌امان برف چشم دوخته بود.

در انعکاس آسمان تیره‌ی بیرون از پنجره، خود ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید