پارت سی

زمان ارسال : ۱۳۹ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 23 دقیقه

از صبح که تصمیم گرفته‌بود به امیرحسین بگوید دینش با او متفاوت است و او را عاشقانه دوست می‌دارد تا الان که روبه‌روی امیرحسین نشسته‌بود و در ذهن با افکارش می‌جنگید، اضطراب و نگرانی همچون زالویی آرامشش را می‌مکید. امیرحسین در اتاقش مشغول کار کردن بر روی پرونده‌ای بود و مدارک و اطلاعاتش را بررسی می‌کرد.
ایشتار با حالی خراب روی صندلی کنار میزش نشسته و دستش را زیر چانه‌اش زده‌بود.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.