ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت بیست و نهم
زمان ارسال : ۱۴۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 15 دقیقه
سکوت سنگینی بر فضای دفتر حاکم بود. امیرحسین همانطور که روی یکی از صندلیهای بیرون از اتاقش نشستهبود، لیوان چای گرم را میان دستانش چرخاند و زیرچشمی به جانانش نگاهی انداخت.
اگر میخواست ایشتار را بهعنوان شریک زندگیاش انتخاب کند، باید تغییراتی روی ظاهر ایشتار پیاده میکرد تا بدون مخالفت و با میل و رضایت خانوادهاش با او ازدواج کند چراکه برای خانوادهاش زیبایی و جذابیت