پارت بیست و هفتم

زمان ارسال : ۱۱۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 13 دقیقه

از زمانی که وارد خانه شده‌بودند، با پدرش جز یک سلام خشک‌وخالی حرفی نزده‌بود. مادرش هم لب می‌گزید و اشاره می‌کرد که بیاید دست پدرش را ببوسد اما امیرحسین که به‌تازگی شخصیت قُدّش را رو کرده بود، به اشاره‌های مادرش توجهی نشان نمی‌داد. حتی مادر و خواهرش هم توقع این رفتار را از او نداشتند.
هادی از دستشویی خارج شد و با حوله دستش را خشک کرد. در سالن ایستاد و رو به همه گفت:
- من امشب می

100
20,566 تعداد بازدید
15 تعداد نظر
34 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید