ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت بیست و ششم :
روز بعد ایشتار زودتر از همیشه از خواب برخاست. دستی به اتاقش کشید و به مادرش در کارهای خانه کمک کرد. هوس کیک موزاییکی کردهبود، پس وسایل را از کابینت و یخچال بیرون کشید و مشغول شد.
مشغول خرد کردن بیسکوییتها بود که مادرش گفت:
- امشب میریم خونهی سپهر.
- باشه.
هنگام عصر بود که لباس سادهای پوشید و بدون هیچ آرایشی همراه با مادرش راهی خانهی سپهر شدند. مثل همیشه مانتو و شا
مطالعهی این پارت کمتر از ۲۴ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۰۱ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.