ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت بیست و ششم
زمان ارسال : ۱۵۳ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 24 دقیقه
روز بعد ایشتار زودتر از همیشه از خواب برخاست. دستی به اتاقش کشید و به مادرش در کارهای خانه کمک کرد. هوس کیک موزاییکی کردهبود، پس وسایل را از کابینت و یخچال بیرون کشید و مشغول شد.
مشغول خرد کردن بیسکوییتها بود که مادرش گفت:
- امشب میریم خونهی سپهر.
- باشه.
هنگام عصر بود که لباس سادهای پوشید و بدون هیچ آرایشی همراه با مادرش راهی خانهی سپهر شدند. مثل همیشه مانتو و شا