پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۱۳۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

امیرحسین عصبی و پرخاشگر کلید انداخت و وارد خانه شد. هادی مشغول حرف‌زدن با تلفن بود و لبخندی پهنی هم روی صورتش نقش بسته‌بود.
- الهی قربونت برم! می‌دونی چقدر دوستت دارم؟ بی‌کار بشم با خانواده می‌ریم مسافرت ریلکس می‌کنیم.
امیرحسین پوزخندی زد و وارد اتاقش شد. لباس‌هایش را با لباس راحتی عوض کرد و دستی در موهایش کشید. هروقت اعتمادبه‌نفسش را از دست می‌داد و احساس سرخوردگی می‌کرد،

100
20,551 تعداد بازدید
15 تعداد نظر
34 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید