ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت بیست و یکم :
تلفن همراهش را در دست چرخاند و با تردید به صفحهاش نگاه کرد. نمیدانست چطور باید این خبر را اعلام کند. این اولینباری بود که در چتین شرایطی قرارمیگرفت و مجبور بود خبر ناگواری را به گوش مادری رنجکشیده برساند اما هرچه زودتر میگفت، بهتر بود. دلش را به دریا زد و با خود اندیشید «مرگ یهبار، شیونم یهبار!» شمارهی پورچیستا را گرفت. پورچیستا بعد از سومینبوق جواب داد. صدای پرانرژی و سر
مطالعهی این پارت حدودا ۹ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۱۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.