پارت بیست و دوم

زمان ارسال : ۱۶۶ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 9 دقیقه

امیرحسین عصبی و پرخاشگر کلید انداخت و وارد خانه شد. هادی مشغول حرف‌زدن با تلفن بود و لبخندی پهنی هم روی صورتش نقش بسته‌بود.
- الهی قربونت برم! می‌دونی چقدر دوستت دارم؟ بی‌کار بشم با خانواده می‌ریم مسافرت ریلکس می‌کنیم.
امیرحسین پوزخندی زد و وارد اتاقش شد. لباس‌هایش را با لباس راحتی عوض کرد و دستی در موهایش کشید. هروقت اعتمادبه‌نفسش را از دست می‌داد و احساس سرخوردگی می‌کرد،

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.