پارت بیست :

غلتی زد و پتو را تا گردن بالا کشید. غرق در خواب شیرین صبحگاهی بود که صدای زنگ گوشی همانند تیغ روی مغزش کشیده‌شد. با همان چشمان بسته و ابروهایی که میانشان گره افتاده‌بود، دستش را به‌سمت عسلی برد و کورمال‌کورمال گوشی را برداشت.
در دل به کسی که این‌موقع صبح به او زنگ زده‌بود ناسزایی گفت. یک‌چشمش را باز کرد و تماس را برقرار کرد. نتوانست بفهمد کیست با همان صدای‌گرفته از فرط خواب گفت:

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۱۳ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۲۱ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.