ایشتار به قلم سیده نرجس کشاورزی
پارت شانزده
زمان ارسال : ۱۸۷ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 11 دقیقه
اولینچیزی که در اتاقش جلبتوجه میکرد، تابلوی وانیکاد قهوهای طلایی بود. ساعت شماطهدار کنار تابلو زمان را نشان میداد.
جورابهایش را از پا درآورد و درهم چپاند. گوشیاش را از جیبش بیرون کشید. چقدر دلش هوای شیراز را کردهبود. دلش جانانش را میخواست، همان دخترک موفرفری ریزنقش که دلش را به لرزه درآوردهبود.
پیامی از طرف ایشتار روی صفحهی گوشیاش خودنمایی میکرد. مشت