پارت هفتم

زمان ارسال : ۱۷۵ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

ایشتار کیفش را روی چمن انداخت و خودش هم کنار کیف دراز کشید. امیرحسین با متانت کنارش نشست. ایشتار به اطرافش نگاه کرد. پارک خلوت بود. شالش را از سر کشید و کلیپس موهایش را باز کرد. موهای فر و بلندش با رقص به دورش پخش شدند. موهای فرش به سیاهی شب می‌مانست ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید