پارت سی و سوم :

در خلسه‌ای بی‌انتها فرو رفته بود. چیزهایی که زمزمه می‌کرد، برایش مفهوم نبودند. عق زد و مزه‌ی تلخی چیزی را زیر زبانش حس کرد. گرمی دستانی را پشت سرش و خنکای چیزی را بر پوست گونه‌اش! لرزشی را در تنش احساس می‌کرد. سردش بود. ناله کرد:
_پتو!
دوباره تلخابی را بالا آورد. به قدری عق زده بود که با هر بار بالا آوردن، حس می‌کرد اکنون کل محتوای شکمش را بیرون می‌ریزد. سوزشی را در تنش احساس کرد

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • ایسان

    00

    بسیار جالب و خوب

    ۱ ماه پیش
  • فاطمه سلیمی

    ۴۲ ساله 00

    واقعارمان هدف سخت عالی هست ا رمان هات لذت میبرم

    ۷ ماه پیش
  • زهرا رحمانی | نویسنده رمان

    ممنون از حضورتون

    ۷ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.