هدف سخت به قلم زهرا رحمانی
پارت سی و دوم :
جو سنگین بود. به جز صدای برخورد قاشق با بشقاب، صدای دیگری شنیده نمی شد. آرسین بشقاب تانیا را پر کرده بود و تانیا وزن نگاه آن زن را حس می کرد.
_عزیزم ترشی می خوای؟
سرش را به نشانه ی منفی تکان داد. آرسین معذبش می کرد. این فضا را دوست نداشت. هر لقمه ای را به زحمت فرو می داد. حس می کرد چندین جفت چشم در حال پاییدن حرکات و رفتارش هستند. آرسین لیوانش را از دوغ پر کرد.
_غذاها رو دوست نداری عزی