کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت شصت و سوم
زمان ارسال : ۱۴۴ روز پیش
تمام شب و نخوابیدم! البته به جز اون چند دقیقه ای که وارد دنیای بی خبری می شدم و بعد با صدای کوبیده شدن در از خواب میپریدم.
درست مثل شکنجه شدن، یه نفر اون بیرون بود که صبرمیکرد خیالم راحت بشه و بخوابم و بعد شروع میکرد به آزار دادنم!
تا خود صبح، جاوید بارها از جاش پرید و بهم گفت بخوابم و خودش میره دنبال منبع صدا ولی مگه میشد با اون وضعیت خوابید؟!
درحالی که میدونستم یکی اون بیر
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.