کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت شصت و سوم :
تمام شب و نخوابیدم! البته به جز اون چند دقیقه ای که وارد دنیای بی خبری می شدم و بعد با صدای کوبیده شدن در از خواب میپریدم.
درست مثل شکنجه شدن، یه نفر اون بیرون بود که صبرمیکرد خیالم راحت بشه و بخوابم و بعد شروع میکرد به آزار دادنم!
تا خود صبح، جاوید بارها از جاش پرید و بهم گفت بخوابم و خودش میره دنبال منبع صدا ولی مگه میشد با اون وضعیت خوابید؟!
درحالی که میدونستم یکی اون بیر
مطالعهی این پارت کمتر از ۱۰ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۸۳ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.