پارت صد و نود و پنجم

زمان ارسال : ۸۹ روز پیش

گفته بود صبوری کند تا آب‌ها از آسیاب بیافتد. که اگر صبور باشد بعد از این می‌تواند آزادیش را کنار خانواده جشن بگیرد.
ولی این آسیاب کی قرار بود از کار بیفتد فقط خدا می‌دانست. آسیابی که با هر گردش خود چیزی جز درد و حسرت برای او باقی نگذاشته بود. عباس بی‌حرف دستش را در اختیار او گذاشته بود و هربار که نوایش قطع می‌شد تکانی به‌آن می‌داد و هوشیارش می‌کرد. شعر خواندن را دوست داشت. خصوصا لی

157
52,268 تعداد بازدید
74 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید