پارت صد و نود و ششم :

بغضش از این همه ذلت ترکید. بی‌اختیار سرش را بالا گرفت و صدایش را بلند کرد.
_ عبااس؟
به‌گریه افتاد. بلند و درمانده. سپس مشت آلوده‌اش را روی زمین کوبید و لب به‌نفرین باز کرد.
_ خدا ازتون نگذره چی کارش کردین بچه‌رو.
چشم‌هایش بسته بود و لب‌هایش تند و تند تکان می‌خورد. می‌لرزید ولی خیالی نبود وقتی سرمایه‌ی زندگی طاهر را سهل و راحت از دست و پایه‌های زندگیش را از بیخ‌وبین سست

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۵ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۲ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.