اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و نود و چهارم
زمان ارسال : ۱۰۱ روز پیش
دایرههای سیاه چشم زن بهرقص درآمد. سفیدی آن تر شد و دلواپس لب زد:
_ من، خب من یهبار...
طاهر اما پلک روی هم گذاشت. پر از درد. دندانهایش را بهم فشرد و رگ غیرت کنار پیشانیش را به نمایش گذاشت. گویی تا ته حرف او را خوانده بود و دیگر میلی بهشنیدن ادامهی آن نداشت. ماهصنم اما آهسته دستی به بازوی او کشید و دلواپس ادامه داد:
_ اگه... اگه دیگه نتونم بچهدار...
_ بخواب ماهصنم.
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.