اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و نود و دوم
زمان ارسال : ۱۰۴ روز پیش
ماهصنم متعجب و حیران سری تکان داد و پرسید:
_ کجا طاهر؟ نجفعلی چیکارت داشت؟
طاهر با عجله دست داخل جیب کتش برد و رو بهاو گفت:
_ پاشو بپوش باید بریم.
_ طاهر؟
_ الفت دردش گرفته قابلمه نیست کمکش کنه. نجف تنهاس، تو باید بری بالا سر الفت.
_ من؟
طاهر بیتوجه به بهت و تعجب او دسته کلیدش را برداشت و در جوابش گفت:
_ آره تو. حرف نگیر ماهصنم منکه دست تنها نمیتونم، یک
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.