اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و هشتاد و پنجم
زمان ارسال : ۱۶۶ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
تف بهذات این دنیا که آدمهایش بند پول و مقامند و به هر قیمتی دل میشکافند.
بقچهاش کنج اتاق بود و لباسهای اندک. با گریه و غروری که سخت ترک برداشته بود گرهی بقچه را باز کرد و یکی دوتا از لباسهایی که بهتازگی خشک کرده بود را داخل آن چپاند. منتظر میماند تا طاهر بیاید و از بهشت دیروز و جهنم امروز خلاصش کند. ماهصنم تاب تحقیر و تمسخر را نداشت. اجازه نمیداد هرکس با هر مقام و مک