پارت صد و هشتاد و ششم

زمان ارسال : ۱۶۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه

پلک‌های زن روی هم نشست و درد ریز نشسته در سینه‌اش را با فشار انگشتانش خفه کرد. شهباز با افسوس گفت:
_ گمون می‌کردم روم‌و زمین می‌ندازه و کمکم نمی‌کنه‌. با این‌حال حرف خودم‌و زدم و حق پدری‌و به‌جا آوردم.
_ قبول نکرد؟
شهباز در جواب ناله‌ی او سری به علامت نفی تکان داد و گفت:
_ گفتم که، عقایدش با من یکی نبود. یعقوب که آب پاکی‌رو ریخت رو دستم حال شیرین خراب‌تر شد. دیگه داشتم

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.