اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و هشتاد و سوم
زمان ارسال : ۱۶۹ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
آه کشید. آهی که از اعماق وجودش بیرون میزد و بار سنگینی را از روی قفسهی سینهاش برمیداشت. همه چیز خوب بود. الا مابین او با پسر طاهر. انگار قرار هم نبود بهاین زودیها خوب شود. کوه میخواست که مقابل این حجم از لجاجت و بدقلقی بایستد و دوام بیاورد. او که دیگر انسان بود و بهتازگی یک گذشتهی پر از درد را از سر هم گذرانده بود.
پلکهایش را بهروی زیبایی خیره کنندهی حیاط بست و بازه