پارت صد و هشتاد

زمان ارسال : ۱۷۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 7 دقیقه

طاهر وارد شد. چمدان عباس به دستش و بقچه‌ی صنم زیر بغلش بود. همان‌جا، درست میان در نیمه‌باز ایستاد و ناباورانه به جفتشان نگاه کرد. ماه‌صنم ولی سعی می‌کرد به چشمان او نگاه نکند. برای خودش هم باور این اتفاق سخت بود. خجالت می‌کشید، ولی دوست داشت ترس و تردید را فراموش و دلش را به بودن کنار آن‌ها خوش کند. پس آهسته‌آهسته پشت پسر را نوازش داد و برای فرار از نگاه طاهر نجوا کرد:
_ من دارم می‌

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.