اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و هفتاد
زمان ارسال : ۱۵۴ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
ماهصنم سرش را به تایید تکان داد و نگاه از او گرفت. چرخید. گوشههای چادرش را بین پنجههایش گرفت و پشت به او پربغض ادامه داد:
_ اونی که من دیدم آدم التماس کردن نیست. هربار که اومدم خونهی آقامو گفتم که دیگه برنمیگردم، نه خودش اومد و نه واسطه فرستاد. اون صبورتر از منه. همیشه میدونه تهش چی میخواد بشه.
برگشت. با حفظ همان تلخند و بغض نگاهی به او انداخت و گفت:
_ صبر میکنه،
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.