اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و شصت و نهم
زمان ارسال : ۱۵۵ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه
بیجان بود و تبدار. با این حال چادر و روبنده انداخت و افتان و خیزان خودش را به حیاط رساند. گونههایش داغ، سرش داغ، قفسهی سینهاش داغ. جهنمی درونش به پا بود که به قول قاسم حتی اگر میگفت کسی نمیفهمید. تا وسط حیاط رفت. برگشت. نگاهی سمت ساختمان قدیمی خانه انداخت و متاسف برای برادری که اینچنین زندگی را باخته بود دوباره راهی شد. پشت در خانه ولی خبرهای دیگری بود. قبل از اینکه دستش ب
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.