اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و شصت و هفتم
زمان ارسال : ۱۵۸ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
قاسم سرش را بالا گرفت. تلخند ماهصنم کشیدهتر شد و ادامه داد:
_ تو بگو. حق من از زندگی چیه؟ باز به خاطر تو برم زیر یوق نظام، یا بگم تحویلت بدنو این ننگو مصیبتو به جونم نخرم.
قاسم مات و متحیر فقط نگاهش میکرد. ماهصنم کامل روی زمین نشست. در حالیکه زانوی غم بغل میگرفت سرش را عقب برد و درمانده به چهارچوب در چسباند.
_ چی کار کردی قاسم، چه بلایی سر خودت آوردی که دولت دنبا
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.