پارت صد و شصت و یکم

زمان ارسال : ۱۶۴ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 5 دقیقه

ماه‌صنم لبخند دیگری به تعجب او زد و گفت:
_ خدا رسوند. طاهر نبود زیر دست‌وپای دوتا نامرد ..
رحمت نزدیک شد. انگشتان کوچک و سفید رخساره را با آب حوض شسته بود و نوازشش می‌داد. ثریا به سرعت وارد کلام او شد و لب زد:
_ آقات اومد. بعد حرف می‌زنیم.
_ نظام این بلارو سرت آورد؟
پرسش رحمت جفتشان را خبردار کرد و رو به مرد ایستادند. در جواب پدرش گفت:
_ بازم غیرت اون. تو راه که میومدم قنب

171
59,216 تعداد بازدید
84 تعداد نظر
234 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید