اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و پنجاه و پنجم
زمان ارسال : ۱۷۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
رخساره ولی بیتاب بود و صدایش بلند. از صدای گریهی او خاتون چشم باز کرد و نالید:
_ چی میگه این بچه باز؟
_ هیچی خاتون. تو بخواب من پیششم.
خاتون بلند شد. بیحوصله کف دستش را روی سرش گذاشت و روسری سفیدش را عقب راند.
_ خوابم کجا بود دختر. مگه غصه میزاره چشمم روهم بیاد؟
ماهصنم خواهر کوچکش را روی زمین نشاند و بیوقفه سراغ کمد چوب گردوی ته اتاق رفت.
_ بازم به قاسم فکر می
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.