اقبال به قلم مریم السادات نیکنام
پارت صد و پنجاه و چهارم
زمان ارسال : ۱۷۲ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 5 دقیقه
_پس نمیخوای صبر کنی تا از دهن خودش بشنوی؟
_ توقع دارید طاقت بیارم؟
نامی خم شد. کشوی پایین میزش را بیرون کشید و گفت:
_ نه. برای همینه که تا الان منتظرت بودم.
سپس بستهی کاغذی بزرگی را روی میز گذاشت و گفت:
_ فکر کنم این به دردت بخوره.
نگاه دریا روی بسته نشست و آب دهانش را فرو داد. لبهای نامی نمای واضحتری از لبخند گرفت و گفت:
_ من مثل تو فکر نمیکردم. وظیفهی سنگینی
لطفا در نظرات خود از نوشتن در مورد تعداد پارت ها و یا کوتاه بودن پارت ها جدا خودداری کنید.
از توجه و درک شما سپاسگزاریم.