پارت سی و دوم :

جو سنگین بود. به جز صدای برخورد قاشق با بشقاب، صدای دیگری شنیده نمی شد. آرسین بشقاب تانیا را پر کرده بود و تانیا وزن نگاه آن زن را حس می کرد.
_عزیزم ترشی می خوای؟
سرش را به نشانه ی منفی تکان داد. آرسین معذبش می کرد. این فضا را دوست نداشت. هر لقمه ای را به زحمت فرو می داد. حس می کرد چندین جفت چشم در حال پاییدن حرکات و رفتارش هستند. آرسین لیوانش را از دوغ پر کرد.
_غذاها رو دوست نداری عزی

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۴۵ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.