پارت سی و سوم :


********
سه روز بعد.

پروانه مقابل درب اتاقی که جلسات به اصطلاح انجمن در آن انجام میشد ایستاده بود.
_بزار برم داخل مرتضی.
مرتضی دستش را بالا برد وکنار گوشش را خاراند.
_پدرتون اجازه ندادن.
پوفی از سر کلافگی کشید گردنش را کج کرد وتکیه داد به نرده ها.
در آخرین طبقه ساختمان ده طبقه‌ای که به نام خودش بود ایستاده بود وحتی اجازه حضور هم نداشت.
_مرتضی تو بیشتر

مطالعه‌ی این پارت کمتر از ۸ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۶۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • Zarnaz

    ۲۰ ساله 00

    ایول به پروانه واقعا گردو خاک کرد😍و چقدر قشنگ جا رو برای باباش سفت کرد 😍مرتضی خیلی قشنگ نابودش کرد🤣😁😍میگه فکر نکنم فعلا به تونه به دستورهات عمل کنه آخه چشم هاش مشکل داره🤣😝

    ۴ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    آره این قدرت دخترونه😂❤️‍🔥

    ۴ ماه پیش
  • ایلما

    00

    ایول دمتگرم پروانه روسفیدکردی شکیب و😂😂عجب گردو خاکی

    ۷ ماه پیش
  • پرنیا

    00

    چ ابهتی 👏👏👏👏آفرین پروانه،جلوی حامی هم همین باش خو😟😟

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    جلوی حامی خیلی مظلومه بچم😭🥹

    ۸ ماه پیش
  • هانا

    00

    مثل همیشه عالی خسته نباشی گلم.خیلی از اقتدار پروانه خوشم اومد

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    ممنون عزیزم سلامت باشی❤🫰

    ۹ ماه پیش
  • اسرا

    00

    شکیب هم ازکاردخترش آچمزشدعالیه سوگلی میگم چراهبچکه نظرنوده

    ۹ ماه پیش
  • فرگل حسینی | نویسنده رمان

    نمیدونم منم همه مارو انگار نادیده گرفتن🥲

    ۹ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.