پیله ی پروانه به قلم فرگل حسینی
پارت سی و دوم :
حامی روی دو زانو مقابل پروانه نشست ودست های او را گرفت.
_چیشده پروانه داری منُ می ترسونی.
پروانه به تبلت که کنارش بود نگاهی انداخت وبعد به حامی که انگار صورتش پر از کنجکاوی ونگرانی بود.
_یه نفر... یه..
هرچند در گفتن حقایق مردد بود اما در یک لحظه احساس کرد دنیا به آخر رسیده وتنها پناهش هم همین مرد روبه رویش بود.
_من و تهدید میکنه.
حامی صورتش را جمع کرد، سرش را به م
مطالعهی این پارت حدودا ۱۲ دقیقه زمان میبرد.
این پارت ۲۶۶ روز پیش تقدیم شما شده است.
اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.
فرگل حسینی | نویسنده رمان
اینم پارت 32💚
۴ ماه پیشZarnaz
۲۰ ساله 00وایییییی این شیدا و اسماعیل چقدر خوبن خیلی بهم میان😍از حامی خیلی بدم آمد که پیام رو پاک کرد😡کاشکی از رو زمین ناپدید بشه😁
۴ ماه پیشپریسا
00خوب
۴ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
🥰🤍
۴ ماه پیشایلما
00این دوتا چقدربهم میان اسماعیل و شیدا😍
۷ ماه پیشپرنیا
00دوست دارم شکیب بفهمه از وسط نصفشکنه،، وای این دوتا چقد کیوتن 🥺🥺❤️ 🔥❤️ 🔥
۹ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
این دوتا؟ اسی وشیدا؟ 🥹
۸ ماه پیشنشمین
00داشتم کم کم از حامی خوشم میومد ولی گند زد دلم برا پروانه میسوزه گیره چ آدم نامرد و پستی افتاد
۹ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
شخصیت های من اینجورین 😂😂😂تا میای ازشون خوشت بیاد گند میزنن
۹ ماه پیشاسرا
00وای اسمال آقاچه میکنه واما من که گفتم ازاول هرآدمی دور مروانه نامردالبته بجز۲نفرحامدیه چیزی هست مثل دسته بوم می ماندعالیه فرگلی ممنون
۹ ماه پیشفرگل حسینی | نویسنده رمان
اسمال آقا مخ میزنه 😂😂همه شخصیت هام خداروشکر خرده شیشه دارن
۹ ماه پیش
Zarnaz
۲۰ ساله 00من اگه جای اونی بودم که بابای پروانه بیرونش کرد بودم به جای فکر فشار خونش باشم میرفتم پشت سرمم نگاه نمیکردم🙈