طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت پنجاه :
***
آسمان بالای سرم شبیه دشتی پر از سنگهای درخشان بود.
جنگل با درختان عظیم و حفره های توخالی ترسناک به نظرمی آمد.
دستم را روی تنه درخت توسکای گذاشتم و پیچکهای سبزنورانی از روی دستم روی درختان خزیدند.
چند لحظه کافی بود تا همه جنگل با پیچ کهای سمی نورانی مسموم شوند. درختان با آوازهای بلند و دردناک برای رهای جان می دادند؛اماهیچ راه فراری نبود.
اسرا
00بیچاره ملکه بخاطره بچه اش چه دردهاندیده ممنون طیبه خانم 😘