پارت پنجاه و یکم :



وقتی پایم را روی زمین سخت گذاشتم پله های جادویی پشت سرم محو شدند.

جلو رویم کوچه های تنگ و پرصدا چون جادویی نیمه شب ظاهرشد.

بوی خوش ادویه های تند باعث شد تا لحظه ای دلتنگ نان های لذیذ قصر شوم.

به دنبال بوی خوش غذا از کوچه های تنگ خشتی عبورکردم.

وسط بازارچه انسان های معمولی با نقاب های چوبی رنگین شده وحشتناک مشغول خرید وفروش بودند.

تلیمان گفت

مطالعه‌ی این پارت حدودا ۴ دقیقه زمان میبرد.

این پارت ۲۵۴ روز پیش تقدیم شما شده است.

اگه از رمان خوشت اومده اونو لایک کن.

نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.