طلسم تارادیس به قلم طیبه حیدرزاده
پارت چهل و نهم :
این نواهای اشنا را من خیلی خوب می شناختم. این نوای شکار سندی ها در فصل کوچ بود.
سالها قبل شبی که در کلبه زرینه خواب بودم با صدای این اهنگ شوم از خواب بیدار شده بودم. حبیب کنار تختم با خوردن شیرینی کوکی بیهوش شده بود.
نور سیم گون مهنتاب از لای پرده تور پاره به کف چوبی افتاده بود.
با ترس خفته درجانم چون موشی از کلبه بیرون خزیده بودم و دنبال کارناوال سندی های ک
اسرا
00چرااین صداهاروضحاتاثیرنداره ولی خیلی صحنه وحشتناکی دیده ممنون طیبه بانو