حزین به قلم طیبه حیدرزاده
پارت پنجاه و نهم
زمان ارسال : ۱۲۲ روز پیش
با اینکه اردلان همیشه خداساکت وآرام بود ولی از شردوقلوهای ننه غنچه نگاروصفا در امان نبود.
با شنیدن صدای رعدی در دوردست بی خیال اردلان شده، به طرف مطب ننه غنچه سرعتم را زیاد کردم.
دم ریل های ایستگاه زن ساک ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما