پارت شصت

زمان ارسال : ۱۲۱ روز پیش

ازپلهای ذوب شده به سختی بالا رفتم. شیشه خرده شده روی سطح زمین مثل پودر الماس بر من چشمک زد.روی صندلی سفیده شده از برف نشستم و مادرم را تجسم کردم که برایم انار دان می کرد با گلپر، ولی تصاویر خاطراتم مثل برفهای که از سقف سوراخ روی صورتم الک می شد، محو ...

در حال بارگذاری ادامه‌ی پارت هستیم. مشاهده ادامه‌ی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.

لطفا کمی صبر کنید ...

با تشکر از صبر و شکیبایی شما

نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید