پارت شصت و یکم

زمان ارسال : ۱۵۰ روز پیش

بلافاصله بقیه هم از جاشون بلند شدن! طاهر و نگین اونقدر سریع عکس العمل نشون دادن که صندلی طاهر برعکس شد و افتاد رو زمین. النازم فوراً از آشپزخونه اومد بیرون و به من نزدیک شد و با فاصله ی کمی ایستاد.
این کارش تا حدودی دلگرم کننده بود تا وقتی که دوباره ضربه ی محکمی به در ورودی خورد، اونقدر محکم که از جام پریدم و قلبم توی سینه ام تکون خورد...
تو همین حین که نفس هممون حبس شده بود نگین خیلی

159
24,943 تعداد بازدید
196 تعداد نظر
74 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید