کوه آمین به قلم زهرا باقری
پارت شصت و یکم
زمان ارسال : ۲۲۱ روز پیش
زمان تخمینی مطالعه : کمتر از 10 دقیقه
بلافاصله بقیه هم از جاشون بلند شدن! طاهر و نگین اونقدر سریع عکس العمل نشون دادن که صندلی طاهر برعکس شد و افتاد رو زمین. النازم فوراً از آشپزخونه اومد بیرون و به من نزدیک شد و با فاصله ی کمی ایستاد.
این کارش تا حدودی دلگرم کننده بود تا وقتی که دوباره ضربه ی محکمی به در ورودی خورد، اونقدر محکم که از جام پریدم و قلبم توی سینه ام تکون خورد...
تو همین حین که نفس هممون حبس شده بود نگین خیلی