پارت پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۱۵۳ روز پیش

با سعی وافر در فرو خوردن خشم، چشم از چشمان دریده مرد گرفت و پشت فرمان نشست و مستقیم سوی نزدیک ترین بیمارستان راند. انگشتانش با حرص فرمان را می فشردند و دندان هایش روی هم
می لغزید. اگر شعور نداشت، احترام را زیر پا می گذاشت و سیلی نثار صورت مردک می کرد.
مردک بی فهم دیواری کوتاه تر از او نیافته بود. درک نمی کرد این چه طرز فکری ست که اکثریت مردم با دیدن او و امثالش دارند. کافی ست چشمشان

66
20,520 تعداد بازدید
52 تعداد نظر
95 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
هنوز هیچ نظری برای این پارت ثبت نشده است. اولین نفری باشید که نظر خودتون رو در مورد این پارت ارسال میکنید
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید